خودآگاهی در متون اسلامی و ادب فارسی (1)
توجه به خویشتن، نفس، خود، من واقعی و ... پیشینه ای به دیرینگی تاریخ آفرینش انسان دارد. فلسفه ی بعثت پیامبران و مهم ترین پیام و رسالت آنان، توجه دادن انسان ها به خویشتن خویش و اصلاح و تربیت و شکوفایی و تعالی آن بوده است. متون اسلامی نیز به تفصیل به این موضوع پرداخته تا جایی که خود شناسی، مقدمه خداشناسی معرفی شده است.
دانشمندان، پژوهشگران، سخنوران، ادیبان، عارفان و دانشوران علم النفس و روانشناسی نیز در نوشته ها و پژوهش ها و سخنان و آثار خویش همواره به مقوله نفس و خودآگاهی پرداخته و با تعبیرهای گوناگون، پیراستن آن را از آلودگی ها یادآور شده اند.
در این بحث و گفت و گوی کوتاه، مجال آن نیست که به همه ابعاد و انواع و مراتب نفس بپردازیم، از این رو نخست به ارایه فهرستی از آن بسنده می کنیم و سپس تمرکز سخن خویش را بیشتر بر خود شناسی و خودآگاهی قرار می دهیم:
نفس از نگاه قرآن
کلمه نفس در آیات زیادى به گونه ها و معانی مختلف به کار رفته است :
به معناى جان یا حیات حیوانى :
- و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله [1]
"براى نفس چیزى نیست مگر آن که بمیرد به اذن پروردگار"
- کل نفس ذائقه الموت [2]
هر نفسى مرگ را خواهد چشید""
در این دو آیه، نفس مرادف با جان است که مرگ براى پایان و غایت است.
نفس به معناى روان یا نفس انسانى:
- وَذَکِّرْ بِهِ أَن تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا کَسَبَتْ [3]
"یادآورى کن که نفس آنچه کسب کند بدان گرفتار مىشود"
نفس در این معنا، ماهیت خویش را با آنچه که به دست مىآورد، مىسازد. در این مورد نفس همان مجموعه حالات روحى استکه خاصیت ادراکى، انفعالى، و افعالى دارد و بر مبناى این سه خصوصیت، خود را مىسازد و شخصیت خود را شکل مىدهد.
- ...اخرجوا انفسکم تجزون عذاب الهون [4]
در روز قیامتخداوند به کفار اخطار مىکند خارج کنید نفس هاىخود را از بدنهایتان یعنى بمیرید درحالى که جزا داده مىشوید به عذاب خوارکنندهاى
نفس به معناى شخصیت شکل گرفته و متعادل :
- لا یکلف الله نفسا الا وسعها [5]
«خدا هرکسى را به اندازه توانائىاش تکلیف مىدهد».
در این مرتبه نفسى مطرح است که خود را به مرتبهاى از تکامل رسانده است.
نفس به معناى وجدان نفسانى با خود آگاهى:
- کل نفس ذائقه الموت و نبلوکم بالشر والخیر فتنه و الینا ترجعون [6]
هر نفسى و جانى در عالم رنج و سختى مرگ را مىچشد و در سیر زندگى با خوبى و بدى آزمایش مىشود و به سوى ما باز گشت مىکند.
- علمت نفس ما قدمت و اخرت [7]
"هر نفسى مىداند آنچه را که از پیش فرستاده شده است و آنچه را که از پس مىآید".
در این دو آیه نیز نفس به معناى جان آمده و هم به معناى عامل وجدان و شعور که در نتیجه منش انسانى را بیان مىکند.
اصل ثابت انسانى و خودآگاهى
- و نفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقویها [8]
قسم به نفس و آن که او را متعادل و متکامل آفرید و در او بدکارى و پرهیزکارى الهام کرد.
این آیه ناظر به روان انسان است که مىتواند در مسیر ظهور و فعلیت فطرت حرکت کرده، الهام بگیرد و متکامل شود و یا به بدکارى روى آورد. نفس، حالت اکتسابى جذب خیر و یا شر را دارد.
نفس به معناى نفس حیوانى یا نفس تعالى نیافته:
- و ما ابرى نفسى ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربى ان ربىغفور رحیم [9].
" نفس خودم را تبرئه نمىکنم که نفس امرکننده ی به بدى است مگر این کهخدا بر من رحمت آورد به درستى که پروردگار من آمرزنده و مهربان است".
حضرت یوسف این چنین با خداى خود سخن مىگویدکه من خودستائى نکرده، نفس خویش را از عیب و تقصیر مبرا نمىدانم. زیرا نفس اماره، انسان را به کارهاى زشت وا مىدارد جز آن که خداى بر او رحمت آورد.
در برخى از آیات، نفس به معناى مضاف الیه یا معناى خودش:
یعنى خود انسان و غیر آن اراده شده است. و از این معنا براى تاکید استفاده مىشود، این معناى تاکیدى درباره همه موجودات حتى خداوند به کار مىرود؛ مانند:
- کتب على نفسه الرحمه [10].
«خداوند رحمت را بر خودش واجب کرده است».
مراد از نفس شخص انسانى مرکب از جسم و روح مانند:
- هو الذى خلقکم من نفس واحده [11].
" آن خدائى که آفریده است، شما را از یک نفس" و مراد از نفس در این آیه، شخص است یعنى حضرت آدم.
من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فى الارض فکانما قتل الناسجمیعا [12].
" کسى که بکشد یک فردى را بدون جرم، مانند این است که تمام مردم روى زمینرا کشته است".
- یوم تاتى کل نفس تجادل عن نفسها [13].
« به یاد آورید روزى را که هر کس (در فکر خویشتن است و تنها) به دفاع از خود برمىخیزد».
مراتب نفس در قرآن
نفس مُلهَمِه :
نفسی که خداوند شر و خیرش را به او الهام کرده است:
- وَ نَفسٍ وَ ماسَوّیها فَاَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقویها[14].
نفس مُسَوَّلِه: نفسی که به وسوسه ی نیروهای شیطانی دچار می شود:
- بَل سَوَّلَت لَکُم اَنفُسُکُم اَمراً[15] .
هوس های نفسانی شما این کار را برای شما آراسته
نفس امّاره:
نفسی که به بدی های بسیار فرمان می دهد:
- وَ ما اُبَرِّی نَفسی اِنَّ النَّفسَ لاَمّارَةٌ بِالسُّوءِ اِلاّ ما رَحِمَ رَبّی [16].
من هرگز خودم را تبرئه نمی کنم که نفس (سرکش) بسیار به بدی ها امر می کند؛ مگر آنچه را پروردگارم رحم کند.
نفس لوّامه:
نفسی که از آن به عنوان وجدان اخلاقی یاد می شود که هم انسان را به سمت کارهای مفید می کشاند و هم از اعمال زشت بازمی دارد:
- وَ لا اُقسِمُ بِالنَّفسِ اللَّوّامَةِ [17]
"سوگند به نفس لوّامه و وجدان بیدار و ملامتگر."
نفس مطمئنّه:
نفسی که با علاقه مندی به یاد پروردگارش سکونت یافته و به آنچه او راضی است رضایت می دهد:
- یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِى إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً [18]
و در نتیجه، خود را بنده ای می بیند که مالک هیچ خیر شر و نفع و ضرری برای خود نیست؛ و نیز دنیا را زندگی ای مجازی و داشتن و نداشتن و سود و زیان آن را امتحانی الهی می داند؛ و در نتیجه، اگر غرق در نعمت دنیایی شود، به طغیان و گسترش فساد و عُلوّ و استکبار تن نمی دهد و اگر دچار فقر و ناداری شود، این تهیدستی و بازی روزگار او را به کفر و توجه به غیر خدا وانمی دارد و از صراط مستقیم منحرف نمی شود.
در اینجا ما به نیرو و واقعیتی که در وجود هر انسانی نهفته است عنایت داریم که مجموعه ای از اندیشه ها و حالات و گفتار و رفتار و کنش ها و واکنش های او را بروز می دهد و می نمایاند.
و اگر درون انسان سهل و ساده می بود و نیازی به واکاوی و مطالعه و بررسی و شناخت نداشت، رسالت و پیام پیامبران و ارشاد پیشوایان و کوشش و راهنمای دانشمندان ضرورتی نداشت.
اما تذکرات وحیانی و علوم انسانی و روانشناسی و به ویژه علم النفس ، همه و همه برای شکوفایی و تعالی نفس انسانی برنامه های حیاتی و سازنده و امید بخش و سعادت آفرین دارند تا حیات فردی و جمعی انسان را معنی و هدف بدهند و به جایگاه واقعی آن که جانشینی خدا در زمین است برسانند. جایگاهی که از فرشته برتر است.
بنابراین اگرچه روانشناسی از پیشینه ای کهن و فلسفی برخوردار است و می توان گفت که آغاز آن از زمانی است که انسان در صدد شناخت خود و آشنایی به کیفیت ها و حالات رفتاری خویش و محیط و اجزای سازنده آن برآمده است و به آن علم النفس گفته می شود و ریشه و جنبه ی فلسفی دارد اما تاثیر آن در پیشرفت علم روانشناسی و سایر علوم انسانی قابل انکار نیست.
دعوت به اندیشیدن درآموزه های وحیانی
خداوند انسان ها را به اندیشیدن در درون و نفس خودشان دعوت می کند تا با نگاه بصیرت آمیز به حقایق و واقعیت ها و نشانه های الهی پی ببرند:
- و فی انفسکم افلا تبصرون [19]
تفکر در خلوت ذاتی و درونی خویش انسان را با شکوه و عظمت آفرینش و هدفداری آن و رسیدن به لقای پروردگار و اتصال به مبدء آفرینش آشنا می سازد:
- « أَوَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِى أَنفُسِهِم مَا خَلَقَ اللّهُ السَّمواتِ وَالاْءَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمّىً وَإِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ » [20]
و دوری از شناخت مبدأ و خدافراموشی موجب خودفراموشی و بی هویتی انسان و از خودبیگانگی می شود :
- وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللّهَ فَأنْسیهُمْ أنْفُسَهُمْ. [21]
همانند کسانى که خدا را فراموش کردهاند مباشید که در نتیجه خدا شما را به خودفراموشى گرفتار خواهد کرد (یعنى گرفتار بیمارى از خودبیگانگى مىشوید.
مولوی به این نکته اشاره می کند و با آسیب شناسی خود فراموشی، راهکار ضرورت یاد خدا را متذکر می شود:
ای خدا این نهر جان را از هوس
شستشو کن شستشو کن شستشو
وانگه از دریای عشقت سوی جان
جو به جو کن جو به جو کن جو به جو
گر نخواهی خود فراموشت شود
یاد او کن یاد او کن یاد او [22]
خودشناسی (معرفه النفس)
پیامبر اکرم(ص) که سال ها در خلوت خویش به تفکر و توجه به نفس و پیراستگی و تعالی ان می پرداخت و سرانجام با خود شناسی و خودآگاهی به خدا آگاهی و برانگیختگی و بعثت رسید می فرماید:
- من عرف نفسه فقد عرف ربّه.[23]
کسى که خود را شناخت، خداى خود را شناخته است.
و در جای دیگر داناترین مردم را این چنین معرفی می کند:
- أعرفکم بنفسه أعرفکم بربّه [24]
داناترین شما نسبت به خدا کسى است که به نفس خود داناتر باشد.
و همچنین می فرماید :
- أعلمکم بنفسه، أعلمکم بربّه. [25]
آگاهترین شما نسبت به خدا کسى است که به نفس خود آگاهتر باشد.
و علی (ع) که خود مظهر آگاهی و معرفت و پیشوا و پیشاهنگ درستی و راستی است، برترین معرفت و آگاهی را شناخت نفس انسانی معرفی می کند:
- افضل المعرفه معرفه الانسان لنفسه [26]
أسیب شناسی خود ناشناسی
امیر مومنان علی علیه السّلام سر انجام کسانى را که به خودشناسى نپردازند هلاکت قطعى دانسته و مىفرماید:
- هلک امرؤ لم یعرف قدره. . [27]
آن کس که قدر خود را نشناخت هلاک خواهد شد.
و در جاى دیگر برآیند عدم توجه به خودشناسى را ضلالت و گمراهى مىداند:
- من لم یعرف نفسه بعد عن سبیل النّجاة و خبط فی الضّلال و الجهالات [28] .
کسى که خود را نشناسد از راه رستگارى و نجات دور شده و به وادى جهل و گمراهى کشیده مىشود.
منابع و پی نوشت ها
1-آل عمران: 14
2-آل عمران : 185.
3-انعام: 70.
4-ب قره:233
5- بقره:286.
6- بقره:286.
7- انفطار: 5
8- شمس:7
9- یوسف:53
10- انعام: 12
11- اعراف:189.
12- مائده: 32.
13- نحل: 111
14- شمس:7.
15- یوسف 83
16- یوسف 53
17- قیامت 2
18-فجر 27 و 28
19- الذاریات 21
20- یس: 36
21- حشر 19
22- مولوی؛ غزلیات شمس
23- محجّة البیضاء، ج 1 - ص 68، الجواهر السنیه، چاپ هندوستان، سال 1302، ص 94. این روایت به همین عبارت از حضرت على (ع) در شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید (چاپ مصر، ج 20 - ص 292) و فهرست غررالحکم (ص 387، شماره 7946) با اندک تفاوتى نقل شده است. بعضى در تفسیر این حدیث راه خطا پیموده و گفتهاند که گفتار رسول خدا (ص) در مسأله عرفان خدا از باب تعلیق بر محال است، یعنى مقصود پیامبر اکرم (ص) این است که: همان طور که شناخت نفس ناممکن است، عرفان خدا نیز امکان ندارد. اما با توجه به مضامینى که در این مورد مکرر نقل شده نادرستى این برداشت کاملا روشن مىشود. مثلا جمله « إعرف نفسک تعرف ربّک » یا جمله « أعرفکم بنفسه أعرفکم بربّه » بطلان این مفهوم را به خوبى نشان مىدهد.
24- الجواهر السنیه، چاپ هندوستان، سال 1302، صفحه 94
25- همان
26- غررالحکم و دررالحکم ص 179
27- نهج البلاغه حکمت 149
28- غررالحکم 9034